نتایج جستجو برای عبارت :

بچه لطفا کمک کنید نظر بدین خیلی برام مهمه ؟

سلام به همه دوستان وبلاگی عزیزم لطفا بیاید و نظر بدین و بگید چیکار کنم ؟اونای که داستان علاقه منو به سید خوندند لطفا نظر بدید.من الان سید رو توی برنامه اینستا پیداش کردم وفالو کردم و ایشون هم فالو کرد ولی پیام نداد به نظر شما من پیام بدم مشکلی داره ؟؟؟ لطفا راهنماییم کنید خیلی مهمه ؟
#لطفا -قضاوت- نکنید
پی نوشت : این وبلاگ به زودی حذف میشود اگه قرار به فراموشی فرد مذکور باشه  
دوست دارم نوشتن رو دوباره ادامه بدم اما همچنان اینکه کی میخونه، برام مهمه.
بعضی حرفا رو هیچ جا نمیتونم بگم اما دوست دارم ردی ازش بمونه برای آینده؛ هم از جهت خاطره و هم برای عبرت.
از این به بعد تمام پست‌ها رمز‌دار خواهد بود.
از دوستانی که وبلاگ من رو میخونن و مطالب رو دنبال می‌کنن خواهش می‌کنم آدرس وبشون رو به صورت خصوصی بذارن تا رمز ثابت مطالب عمومی براشون ارسال بشه.
مطالبی که شخصی باشن هم به نحو دیگه‌ای توی عنوانشون مشخص میشه.
ممنونم از د
خدا می دونه چقدر بی تابم... چقدر منتظر... منتظر یه فصل از یه کتاب... فصلی که خیلی برام مهمه و قراره یه نفر برام بفرسته... مطمئنم اون یه نفر درک نمی کنه چقدر برام مهمه و چقدر منتظرم.... و نمی دونم چطوری تحمل کنم ... چطوری صبر کنم... خدا کنه زود بفرسته... خدایا... خدایا...
اوضاع مملکت که خیلی قمر در عقربه‌.. ولی من سعی می کنم بی خیال باشم... مسئله ی دیگه ای منو بی تاب کرده....
دیشب شعرها رو فرستادم برای سین... امیدوارم بتونه کاری بکنه....
مهم بودش قالب وبم چی باشه یه نصف روز رو وقت پیدا کردن یه قالبی که
تنها به دلم بشینه میکردم قبلنا برام مهم بود عکس پروفایلم چی باشه !زیر
نویسم چی باشه و وضعیتمو رو چه کسی چک میکنه الانا هیچ کدوم از اینا مهم
نیس اینقده گوشه گیر شدم که خودمم توش موندم !نه برام پستای اینستای کسی
مهمه نه چیزی نه حتی برام مهمه کی پستا رو چک میکنه کم کم میخوام این عادت
اینکه کی وضعیتمو چک کرده ترک کنم !برام که مهم نباشه همه چی حل میشه انگار
دارم تنهایی رو به همه چی تر
1. هلما وبلاگ رو توصیف کنید. (10نمره)
2. انتقاد، پیشنهاد و هرآنچه فکر میکنید لازمه بدونم رو بگید لطفا. (10نمره)
شرکت کردن همه اتون برام مهمه، پس اگر پست رو دیدین پیام دادن رو فراموش نکنید لطفا.
ارسال نظر ناشناس هم فعاله.
ماه جدید قمری هم مبارک. :)
شابد دوست: زهرا ی قسمتی از کتاب شازده کوچولو هست که میگه : بدتر از اونی که بیای و کسی متوجه نشه ، اینه که بری و کسی متوجه نشه! ... البته ما متوجه شدیم که تو رفتی...
زهرا: ......
شاید دوست: خب زهرا من ی رب دیگه جمع میکنم میرم.
زهرا: باشه.
شاید دوست: دست بده!
شاید دوست: بوسم کن!
زهرا: بوسم نمیاد!:-\ 
شاید دوست: دیگه باهات حرف نمیزنم!
زهرا :خب نزن! 
شاید دوست: زهرا؟!o__0
زهرا: فک‌‌کردی برام مهمه؟!
......
خدایا! فکر‌میکنن اینکه با من حرف بزنن یا نزنن برای من مهم ه!:-\ 
...
روز های اول که با هیراد حرف میزدم ,بنظر بسیار روشنفکر میومد که دوستی دختر با پسر یا ازدواج با زن مطلقه بدون اشکال می دونست اما حالا که نامزد شدیم جور دیگه ای رفتار میکنه که تعجب میکنم از این همه تفاوت ,حالا که حتی ساعت بیرون رفتنم و برگشتم براش مهمه یک ساعت بیرون برم زنگ میزنه کجایی کجایی کی میای?,نوع لباس پوشیدنم مهمه ,اینکه با دوستم و دوست پسرش به هیچ عنوان بیرون نرم مهمه ,سرسنگین بودن با پسرای فامیل و کلاس زبان و دانشگاه بشدت براش مهمه ,اینکه
هر روز، بیش‌تر از روز قبل دارم می‌فهمم که تاییدطلبم. حرف داداش برام مهمه، حرف دایی برام مهمه... به یه زندگی کات دار فکر می‌کنم، زندگی‌ای که دو سمت‌اش کات خورده. سمت گذشته، و سمت آینده‌اش.
منظور من از کات خوردن سمت آینده اینه که برای من خیلی مهم شده حتما تا چند سال آینده اپلای بکنم و از ایران برم.. ( که به گمانم تا حد زیادی به همون تاییدطلبی برمی‌گرده، که خیلی از آدمای اطراف من از ایران رفتن پس من هم باید برم.) شاید اپلای کردن راه خوبی برای ادا
قالب جدید رو چطور ارزیابی میکنید؟
نظراتتون برام خیلیییییییی مهمه ، لطفا بدون رودربایستی بگید
ممنون
البته هنوز کلی ریزه کاری داره (از نظر خودم :دی) 
ولی بازم هرجاش احساس کردید اشکال داره ، بگید لطفا
سرعت لودش چطوره؟ چشمتونو اذیت نمیکنه؟
از کاربرای موبایل به خاطر ریسپانسیو نبودنش عذر میخوام ، در اسرع وقت درست میکنم
+منتظرم ، دست مترجمش درد نکنه ^_^
اکثریت انسان هایى که نسبت به دیگران بیشتر میخندن و بیشتر هم شوخ طبعى میکنن،از درون یا خیلى ناراحتن یا اینکه خیلى زندگى سختى داشتن و شاید هنوزم دارن.میخوام بگم،هر کى مى خندونه شاد نیست و هر کى مى خنده،خوشحال نیست.اون چیزى که مهمه،ظاهر نیست.دله که مهمه،دل.
یه وامی می‌خوام بگیرم...
مشکل ضامن دارم... 
البته مسئول تسهیلات بانک هم به شدت داره اذیت می‌کنه و بهونه الکی میاره...
واقعا امیدوارم خدا ازش نگذره... ان‌شاالله که کرونا بگیره... شاید یکی دیگه جاش بیاد که یه ذره دین و ایمان داشته باشه و اینقد اذیت نکنه...
چند ماهه پیگیر این وام هستم...
چند کیلو وزن کم کردم...
دیگه انرژی برام نمونده...
لطفا اگه میشه برام دعا کنید...
ممنون
خدایا هر کسی، هر حاجتی که داره، لطفا حاجتش رو برآورده به خیر کن... الهی آمین
یه سری آدما هستن که محبت هایی که بهشون میکنی رو نمیبینن، شایدم نمیخوان که ببینن. اینا ته کار برمیگردن تو روت با خنده و مثلا به شوخی میگن:"تو که برام کاری نکردی"!!!!
عه؟ پس اینا چی بود؟ انتظار نداشتم که بخوای ازم تشکر کنی چون حتما برام عزیز بودی که اینکارو واست کردم اما این کم لطفیت در پس شوخی بدجور دل میشکنه. 
اصلا به نظرم شوخی ها جدی ترین حرف هان! اینو مطمئن باشین. 
خیلی خوبه که آدم به این درک برسه که لطفی که بقیه در حقمون میکنن هر چند کوچیک رو ببی
مطمئنم که اتفاق بدی افتاده. اتفاقی مثل شناخته شدن، دیده شدن، درک شدن. برام مهمه؟ نه. فقط امیدوارم که تموم شه. این بخش از زندگی برخلاف میلم (یا شایدم دقیقا با میل خودم) بیش از اندازه کش اومده. وقتشه از این برهه‌ی فاکد آپ گذر کنم. با اینکه وابستگیا دست و پامو بستن. باید سنگامو با خودم وا بکنم. می‌خوام یا نمی‌خوام؟ همه چی برام یه بازیه؟ کاش یکی بود از بیرون میزد تو گوشم تا حواسم سر جاش بیاد. گیج و سردرگمم.
مطمئن نیستم.
می‌خوام یه مشت بزنم تو صورتم.
جالبه! یه حسی بهم می گفت امروز قراره بالاخره اینجا پست بذارم! تاریخ آخرین نوشته ام رو نگاه کردم و دیدم که دقیقا 4 ماه گذشته از اون روز. 
یه چیزی بهم بگین لطفا. کتابی، موسیقی ای، فیلم یا سریالی،نقاشی ای هرچیزی که فکر می کنید زیباست برام بفرستید لطفا. نیاز دارم به چیزای تازه:)
-تو واقعا عاشق یه شخص حقیقی و خارج از ذهنی یا صرفا اداشو در میاری و خیالیه؟
                                                ‌ ‌‌‌    ‌
+شخص حقیقی درون ذهن هم مگه داریم؟ :))
-گفتم شخص حقیقی و خارج از ذهن ، بینشون "و" هست ،نه کسره.
منظورم یه انسانه!
حاجی سوالُ نپیچون...‌
                                              ‌ ‌‌‌    ‌
+سوال نپیچوندم-.-
-پرسیدم واقعا عاشق یه فرد حقیقی ای؟
اصلا اینجوری بگم : کسی رو دوست داری؟
‌                                                 ‌ ‌‌
سلام
میخواستم ازتون یه سوال بپرسم لطفا آقایون جواب بدن. 
خیلی وقت ها میشنوم از بعضی ها میگن که من اگه بخوام برم خواستگاری، حتی یه نفر هم نباید تو خانواده دختر معتاد باشه! مثلا اگه شوهر خواهر دختره معتاد باشه یعنی چی؟ (مثلا پدر دختره معتاد باشه ... ولی آدم خوبی باشه... تو شهرشون آبرو داشته باشه...، دستش به دهنش میرسه... وضع مالی متوسط به بالا ...)
دختره خودش پاک، با حجاب، باشخصیت، شاغل، از نظر زیبایی در حد خوب ...، خب آخه آقا پسر خوب، شما میخوای بری دخ
تا آخر بخونید .. خیلی مهمه
 
ما یه مشکل خیلی بزرگ داریم!!! جون هر کی دوس داری بذار توی سایت به آرمی ها بگو هشتگ ترند کنن! حتما فهمیدین تهیونگ از بعد مرگ مادربزرگش مثل قبل نیست و اون یه سال اول عادی بوده ولی بعد از اون نباید یکم بهتر بشه حالش؟ ما میبینیم که روز به روز لبخند از روی لباش محوتر میشه... با هیت هایی که توییتر با اکانت فیک آرمی میذارن(که هیترن) و یه سری سولو استنا که از گروه بیرونش میکنن احتمالا بدجور شکسته شده و میدونم همه اعضا اینو تجربه
من از درامای اون رابطه خسته شدم و تا بلاک کردن و کامل بریدن ازش حدود دو قدم و نیم فاصله دارم. برام مهم نیست که بگه عوض شدی، گفته بودم اینجوری میشه، توام یکی مث بقیه و همه‌ی حرفایی که میزنه. تنها چیزی که برام مهمه اینه که سلامت رابطه‌ی الانم حفظ شه. به علاوه از این حاشیه‌های درگیر کننده خارج شم و این بازیا تموم شه. این انرژی رو میتونستم رو نوشتن متنم بذارم. خلاصه که یا من دارم بزرگ میشم یا که هنوز همون کودک ۱۸ ساله‌ی شیفته مونده‌ام فقط دیگه رمق
اما من خوب نیستم
نبودنت برام پر از درد و غصه بود
اشک ریختن و غصه خوردنام آخر سر منجر به کمردرد شدید شد و قلبم که دیگه نگم نمیخواست بزنه
خوشحالم که حالت خوبه و کم کم حال منم خوب میشه ایشالا
فردا میرم سرکار
امتحان کردم دیدم میتونم راه برم و بشینمو پا بشم
بودنت برام یعنی زندگی
دوستت دارم
خیلی
مراقب خودت باش لطفا
از این به بعد تمام پست‌ها رمز‌دار خواهد بود.
از دوستانی که وبلاگ من رو میخونن و مطالب رو دنبال می‌کنن خواهش می‌کنم آدرس وبشون رو به صورت خصوصی بذارن تا رمز ثابت مطالب عمومی براشون ارسال بشه.
مطالبی که شخصی باشن هم به نحو دیگه‌ای توی عنوانشون مشخص میشه.
ممنونم از همراهی‌تون :)
 
+ چقدر جای خاتون خالیه... اگه اینجا رو میخونی لطفا برگرد، دلم برات تنگ شده.
وقتی این وبلاگ رو درست کردم بیشتر دلم میخواست جایی رو داشته باشم که بتونم با خیال راحت هر اون چه که از فکر و قلبم میگذره رو اونجا ثبت کنم و بنویسم و چندان برام مهم نبود که اصلا مطالبم خواننده ای داره یا نه،کسی نظر میده یا نه؟
ولی راستش الان خیلی دلم میخواد که بدونم کسی پست هامو می خونه؟و اگه می خونه نظرش چیه؟پیشنهادی برام داره یا نه؟
سلام به همه عزیزان خانواده برتری ...
من حدود 1 سال و خورده ای میشه که خانواده برتر رو میشناسم و روزی بین 3 تا 5 بار میام اینجا تا از مطالب عزیزان استفاده کنم. من رضا هستم و احتمالا کسی منو نشناسه چون زیاد اینجا کامنت نمیذارم.
مشکلی که بهش برخوردم اینه که ممکنه به زودی ها ازدواج کنم و البته تمام معیارام رو که زیر و رو کردم دیدم یه معیار عجیب دارم و هر چی سعی میکنم وانمود کنم مهم نیست نمیشه ...
من برام خیلی مهمه که همسرم یه آشپز خیلی درجه یک باشه که بت
میپرسه که "خانوم قد مهمه یا سن؟" متوجه سوالش نمیشم و مکث ‌می‌کنم. یکی از ته کلاس میگه "معلومه که سن". بغل دستیش میزنه تو سرش و میگه "قد مهمه داداش". همهمه میفته و هر کدوم نظر متفاوت میدن.‌ آخرش برای ختم داستان مجبور میشم برای این دو گزینه‌ی بی‌ربط به هم، دو سه بند توضیح بدم و تشویقشون کنم به تغذیه سالم و ورزش! چیزی که برام جالبه نظرات عجیب‌ و فانتزی و ذهن بدون چارچوبشونه. آدم بزرگا ذهن باز و روشن و بدون منطق و محدودیت بچه‌هارو به مرور شبیه به خو
همیشه وقتی خیلی ناراحت میشم
به هر دری میزنی تا یکم فقط یکم من آروم شم
کارایی که من دوست دارم انجام میدی
مراقبمی
ازم حمایت میکنی
تنهام نمیذاری
همیشه بهم فکر میکنی
دنبال اینی که چطور میشه پیشرفت کنم؟
حال و هوام خیلی برات مهمه
به نیازهام توجه میکنی و بهش پاسخ میدی
درکم میکنی
برام وقت میذاری
باهام مهربونی
دوستم داری
به فکر خوشحال کردن منی
همیشه همراهمی
فقط خداست که بیشتر از تو برام مایه میذاره
وقتای ناراحتی برام کادو میگیری
وقتایی که هیچکس حوا
من خیلی یه جورایی حزب بادم احساس میکنم شخصیتم از درون تهی هست ثبات اخلاقیم ندارم حتی!!بخش عمده ایش به خاطرخاطر اینه که نظر بقیه برام مهمه و خیلی دلم میخواد همیشه ازم به خوبی یاد بشه و به شدت وحشت دارم از اینکه کسی باهام بد بشه یا نظرش از خوب به بد راجعم تغییر کنه (در حدی ک راضی بودم مثلا کسی توروم باهام خوب باشه اگه خواست حالا تو دلش بد باشه:|||)
یکی بهم بگه شخصیتت رو توصیف کن نمیتونم چون بعضی مواقع خیلی مهربون میشم بعضی مواقع واقعا برام مهم نیست
با سلام خدمت شما همراهان گرامی، با عرض معذرت نسبت به اینکه مدتی امکان پست گذاشتن نداشتم، در گیر مقالاتی بودم که فردا یکی از اونها رو بارگزاری خواهم کرد.
خواهش میکنم این مقاله رو مطالعه کنید نظرتون رو راجع بهش به من بگید چون برام مهمه و قصد دارم تا چند وقت دیگه این مقاله خاص رو به برخی صاحب نظران برسونم.
پیشاپیش از کمک تون سپاسگذارم.
علیرضا قهرمان نیا
راستی یه کانالی هم در ایتا راه انداختم به اسم چریک فرهنگی، لطفا عضو بشید.

eitaa.com/cherik_fahangi
سلام
دوستان یه سوالی رو میخوام مطرح بکنم که خیلی وقته که ذهنم رو درگیر کرده و هر بار که موقعیت های ازدواج برام پیش اومده بشدت از این مورد که هنوز به نتیجه ای نرسیدم اذیت میشم.
اولا که مسائل اعتقادیم برام مهمه و در مورد ازدواج هم مسائل همسرداری و تربیت فرزند بسیار برام مهم ان!
انقدری که اگه ببینم امر غیر ضروری داره باعث نارضایتی همسرم میشه یا در روند زندگی مشترکم اثر منفی میذاره بدون درنگی ازش میگذرم.
مثلا من وجدانم قبول نمیکنه که صبح ها همسرم
بچه ها خیلی مهمه حتما تا اخر بخونید
 
 
ما یه مشکل خیلی بزرگ داریم!!! جون هر کی دوس داری بذار توی سایت به آرمی ها بگو هشتگ ترند کنن! حتما فهمیدین تهیونگ از بعد مرگ مادربزرگش مثل قبل نیست و اون یه سال اول عادی بوده ولی بعد از اون نباید یکم بهتر بشه حالش؟ ما میبینیم که روز به روز لبخند از روی لباش محوتر میشه... با هیت هایی که توییتر با اکانت فیک آرمی میذارن(که هیترن) و یه سری سولو استنا که از گروه بیرونش میکنن احتمالا بدجور شکسته شده و میدونم همه اعضا
روز جمعه وقتی برنامه ای نداشته باشی می تونه صرفا به استراحت بگذره . وقتی برنامه از قبل نوشته شده ای برای این روز داری ، اصلا آدم نمی فهمه چطور تموم میشه.
من بطور معمول سر رزدن به پدر و مادر و خانواده را در برنامه روتین خودم برای این روز قرار می دهم. چیزی که برام مهمه اینه که حتما مطالبی هم بنویسم. نوشتن به من آرامش خاصی می دهد. وقتی می نویسم حس می کنم هستم. قبلا عادت داشتم در دفترچه می نوشتم ولی تصمیم گرفتم در وبلاگ بنویسم. اینکه با افراد مختلف در
بچه ها یه سوالی،
من چطوری میتونم با نوشتن وبلاگ فارسی پول هم دربیارم.
 
دیروز توی پادکست Happier with Gretchen Rubin شنیدم که یه نفر با نوشتن وبلاگ و فقط شرح سفرهاش! و نه حتی خرت و پرتای روزانه، تونسته هر ماه حداقل 6000 دلار دربیاره.
 
بارها و بارها از سایتهای مختلف ملت بهم پیام دادن که نوشته هامو میبرن جاهای دیگه به اسم خودشون پست میکنن.
 
چطوری میشه با وبلاگ فارسی پول دراورد؟
 
نمیخوام انگلیسی بنویسم نه بلدم خیلی خوب بنویسم نه اینکه مخاطبی خواهم داشت.
 
دی
ــ با من ازدواج کن.
+ «احیاء علوم‌الدین» غزالی رو خونده‌ی؟
ــ معلومه.
+ اگه تو خونه سوسمار باشه مشکلی داری؟
ــ آدم سوسماربازی نکنه دیگه چه تفریحی؟
+ دومیلیون رکعت نماز قضا دارم؛ می‌خونی به جام؟
ــ برم وضو بگیرم.
+ زبان مالایی بلدی؟
ــ کامل مسلط نیستم.
+ ببخشید، مالایی برام مهمه.
 
ـ از توییتر بهرنگ رجبی
سلام به همگی.
میخواهم یک نظرسنجی مهم از شما بکنم. لطفا اگر این پست را میخوانید بر سرم منت بگذارید و جواب بدهید. خیلی برام مهم است، مجموع نظرات شما و راهنمایی های شما ممکن است در تصمیمی که گرفته ام مرا هشیارتر کند.
اگر بین شکستن دل مادربزرگتان و نجات دادن زندگی خودتان دودل بودید، کدام را انتخاب میکردید؟
+برای اینکه سوال پیش نیاد، به طور کلی میگم که من حدودا یک سال و نیمه پیش ننه پیرم زندگی میکنم و واقعا دیگه تحمل ندارم. خیلی وضعیت اسفناکی هست ول
تو برام مثل بوسه اخرمادر رو پیشونی پسر سربازشی،تو برام مثل اخرین بادوم تلخ بین بادوم های شیرینی،تو برام مثل سرکوفت های گاه و بیگاه پدری،تو برام درست مثل چشم های دریده شکارچی رو سرخی خون آهو نگون بخت تلخی،حسرت نبودنت درست مثل حسرت پاک کردن جواب سوال درست تو امتحانه مهم اخرساله،تو برام مثل اون کفش قشنگ ته جا کفشی که هر بار بعد پوشیدنش پاهام تاول میزنه دردناکی،تو برام مثل عدالت،حقیقت تلخی،مثل قهوه تلخی که نمیارزه به کلاسش،مثل قهوه قاجار تلخ
فقط بغلم کن مثل اون روز،بدون هیچ حرفی،میخام تو این جهنم زنده بمونم،میخام ادامه بدم،مهم نیست که دیده نشدم مهم نیست که پذیرفته نشدم،مهم نیست که تحقیر شدم،ولی مهمه که تو الان کنارمی، لطفا دستامو محکم تربگیر،توی این جهنم جلوی همه محکم بغلم بکن.:)
تو برزخ عجیبی گیر افتاده ام درباره ی روابطم با آدم ها. حس می کنم به اندازه ی کافی تاثیر گذار نبوده ام تو زندگیم و هیچ اهمیتی نمی دم اگه کسی الان بگه حرف و نظر دیگران برای آدم نباید ارزش داشته باشه. چون مهمه. برای یه آدم معمولی روابطش با دیگران مهمه. و من به جایی رسیده ام که فکر می کنم اگه همین الان بمیرم زندگی هیچ کس تغییری نمی کنه. روی هیچ کس تاثیری نذاشته ام و این آزارم می ده. 
دیگه نه محبت آدم ها برام مهمه و نه دشمنیشون.
باهرکس حد و حدود رو رعایت میکنم و هرگونه حس بدی رو رها میکنم و همون لحظه که میخوام حرص بخورم میگم که خدا این جنگ کار من نیست سپردمش به خودت و سکوت میکنم.
کتاب اسکاول شین اوایلش جذبم کرد وسطاش افت انرژی رو سبب شد و حالا در انتها داره تازه با جملات و فرهنگ و ادبیات ما همخوانی پیدا میکنه و میشه حرفاشو باور کرد.
دستام خواب رفته‌.
ذره‌ای می‌دونم چی درسته؟ نه.
ذره‌ای تلاش می‌کنم در جهت فهمیدن؟ نه.
حال دارم؟ نه.
خوش‌حالم؟ نه.
ناراحتم؟ نه.
مهمه برام چیزی؟ نه.
با خودم روراستم؟ نه.
حوصله‌ی چیزی رو دارم؟ نه.
اصلا ایده‌ای دارم چی کار دارم می‌کنم؟ نه.
اصلا کاری می‌کنم؟ نه.
این جا رو دوست دارم؟ نه.
جای دیگه‌ای رو دوست دارم؟ نه.
todo: add more useless q&a
آه... الکی سخت می‌گیرم. :)
این روزا ضعیف ترین و افسرده ترین نسخه از خودم هستم .. فقط این نیست که حس کنم .. خیلی پر رنگ و واقعیهحمله های لعنتیِ عصبی .. حمله های عصبیِ لعنتیدوست دارم چشمام رو ببندم و تو هیچ "هیچ" دنیای دیگه ای بیدار نشماین هیچِ خیلی برام مهمه .. خیلی ..
یکی از دوستای نزدیکم یه روز که داشتیم خیلی صمیمانه با هم حرف می زدیم، گفت چرا مطلب مینویسی و وقتت را تلف می کنی! می گفت مگه مهمه که این چیزها را توی وبلاگ بنویسی؟ مگه اصلا کسی می خونه؟
 
راستش تنها جوابی که دادم و بسیار راضی کننده برام بود این بود که تو چرا مطلب نمی نویسی؟ تو چرا وبلاگ نداری؟ تو اگه ننویسی فرقی داره؟
 
به نظرم جوابم براش قانع کننده بود، چون دیگه ادامه نداد.....
من عاشق کادو پیچ کردنم
این واقعا خوشحالم میکنه
اما باید وقت داشته باشم
از کار هول هولکی بدم میاد!
و وقتی هم هدیه میگیرم خیلی برام مهمه که رسمی و با بسته بندی تحویلش بگیرم
از چیزی که بذارن تو یه نایلون بهم بدن انقد بدم میاد که خودمو کنترل میکنم چیزی نگم
گاهی موفق میشم
امروز بحث این بود که شخصیت کیا ضعیف و وابسته و ایناست و فهمیدم من هر چیزی که هستم با همه‌ی ضعف‌ها و این‌ها شخصیت قوی‌ای دارم. نسبت به دختر بودنم. سینگل بودنم. ۲۲ ساله بودنم. حتی نسبت به اینا هم نه. کلا. همیشه خودمم. با اینکه حرف بقیه برام مهمه ولی بخاطر بقیه خودم رو عوض نمیکنم بلکه بقیه‌ای پیدا میکنم کنارشون آرامشم بیشتر باشه و این برام خیلی ارزش داره. کلی مچکرم خدا بابت این. و کلی مچکرم از مامان بابا و امیررضا بابت این که یه طوری باهام برخورد
صبح ها که از خواب بیدار میشم یه ساعتی توی رختخواب میمونم و فکر میکنم درباره‌ی روزی که قراره به شب برسونم...برای خودم برنامه میچینم...این ترم که مرخصی گرفتم و با مسائلی که برام پیش اومده برنامم خوابه و تلویزیون و همین ... اما همین هم برام مهمه چون خودم هستم که دارم براش تصمیم میگیرم ...راستش بدم میاد از اینکه دیگران برام تصمیم گیری کنن...حتی تو کوچکترین مسائلم ... ازشون انتظار تایید کارهامو ندارم ولی دوست هم ندارم امر و نهی بشم ... دنبال آزادی‌ام ...
بالاخره یه جا کار پیدا کردم. دیروز رفتم ولی امروز نرفتم...
یه جورایی توهم زدم که واقعا حسابدارم و دلم نمیخواد برم و بشینم مثلا کانال آپدیت کنم
کارش اینجوری بود که باید برای ۵ تا کانال محتوا پیدا میکردی و آپدیتش میکردی...اونم با گوشی خودت از ۸ تا ۵ بعد از ظهر و حقوقش هم یه چیزی حدودی گفتن و وقتی حدودی میگن به احتمال زیاد قصدشون کمتر از حقوق پایه اس حتما...
اگه روز اول کارم بود این کار رو انجام میدادم چون اون موقع برام فقط کار پیدا کردن مهم بود اما ا
دیشب اینقدر خسته بودم سرمو رو بالش نذاشته خوابم برد. کلی حرف داشتم که بزنم. هنوزم دارم اما وقت ندارم :/ میخواستم بگم دوسال پیش به این فکر میکردم که چهار سال دیگم کجا میخوام باشم. حالا نصفش گذشته و خیلی چیزها تغییر کرده هنوزم فکر میکنم دو سال دیگه کجا هستم. اما دلشوره امروزم اینه که امشب کجای کارم. میتونم از پس روزم بر بیام یا نه. تنبلی دست از سرم بر میداره یا نه دیروز روز خوبی بود. بد کار نکردم اما من هر روز صبح دلشوره ی روزی که قراره بگذرونمو دار
لطفا به این کلن بیایید تا از دیگران والاتر باشیم...
لطفا در این کلن موندگار باشید تا این کلن از کلن دیگران والاتر باشد...
لطفا افراد اینوات بدید برای کلن تا کلن از کلن دیگران والاتر باشد...
لطفا این کلن رو ترک نکنید تا از دیگران والاتر باشیم...
با تشکر
یه وقت‌هایی هم دارم آروم یه گوشه برای خودم روتین زندگیمو می‌کنم، بعد مثلا وقتی می‌خوام بخوابم مثل الآن یهو احساس می‌کنم خالی می‌شم. انگار همه چی برام بی‌اهمیت می‌شه. انگار خسته می‌شم ازین خوابیدنا و بیدار شدنا..
...
خیلی فکرام بالا پایین می‌شه. مثلا الآن اومدم درباره‌ی چیزهای مختلفی بنویسم یا مثلا بگم همچین احساسی دارم، بعد این طوری شدم که نه تو خودت مطمئنی اصلا ازین؟ حتی الآن هم! شاید نوشتن سخت شده برام. ولی فکرام هم مطمئنم که خیلی بالا
هوای خوب توی تهران غنیمت بزرگیه. و نکته جذابش اینه که، هوای خوب تهران، از هوای خوب شهرهایی که دیدم، بهتر و دلنشین‌تره! امروز از همون غنیمتی‌هاست. هوای فوق‌العاده‌ای که هوای درس خوندن رو از سرم پروند و من رو به خیابون‌نوردی کشوند. هرچند کوتاه بود.
هفته‌های مهم و عجیبی پیش رو دارم. برام مهمه که بتونم هوای دلم رو، غنیمتی کنم؛ و این غنیمت آبی رو حفظ کنم. 
دعام کنین خلاصه :))
در مورد آدمای حرفه ای یکم حرف بزنیم؟!
من چند وقت پیش حس کردم دوست دارم یه ساز یاد بگیرم و برای همین خیلی اتفاقی و یهویی با لباس بیمارستان رفتم توی بزرگترین سازفروشی این شهر! 
با استرس رفتم جلوی کانتر آقای فروشنده... گفتم سلام قیمت فلان ساز چنده و حرف شروع شد 
آقاهه شروع به حرف زدن کرد نه از اون حرفای مفت نه از اون حرفای آدمای مریض 
بدون نگاه جنسیت زده و یا دید از بالا به مبتدی برام اصول رو توضیح داد 
گفت بدون جاج کردن توضیح داد و من ذره ذره احساس
ثبت وقایع خیلی برام مهمه.
انگار میترسم که خوشی خاطره هام تموم بشه
زودی ثبت شون می‌کنم.
حتی ناراحتی هام هم
افکارم رو هم...
دیدید یه سری آدم ها از همه چیز عکس میگیرن؟
من همه چیز رو می‌نویسم!
گاهی وقت ها هم به خودم میگم فازت چیه؟ مگه میخوای رمان چندفصلی چاپ کنی؟ 
ولی باز هم می‌نویسم:)
آخه هر وقت نوشته هام رو میخونم میگم چه خوب که نوشتم! 
و در نتیجه علی رغم فرصتی که ازم می گیره، علی رغم اینکه یه جورایی وابسته شدم به نوشتن، ولی باز هم می‌نویسم!

از بی
خود ماییم که به آدما یاد می‌دیم چطور باهامون رفتار کنن.
وقتی برای بار اول و دوم که اون رفتار رو می‌بینیم و علیرغم ناراحتی زیادمون، هیچ واکنش بدی نشون نمی‌دیم، خب معلومه که به تکرار اون رفتار ادامه میده و بعد که بهش بگی با این دست جملات مواجه میشی که: فکرش رو نمی‌کردم آدم اینجوریی باشی که سر این مسائل ناراحت بشی! فکرش رو نمی‌کردم انقدر بی جنبه باشی! فکر می‌کردم متوجه باشی که شوخیه...
ولی لطفا فکرش را بکنید!
بله من همینقدر بی‌جنبه هستم!
وقتی د
1)اولا همه که نه فقط بعضیا اونم شاید در حد فهمیدنش جالب باشه برام وگرنه اهمیتی نداره برام اصلا
2)خیر برام مهم نیست
3)نچ:)
4)راستش نه به نظرم باید به عقیده هرکس احترام گذاشت هرچی که هست 
5)سلام
در مورد پست آخرتون
برای من به شخصه خیر اهمیتی نداره که روزه میگیره یا نه 
چون مصداق "لا اکراه فی الدین" هست
اما طبیعتا برام مهمه که احترام روزه دار ها رو نگه داره
مثلا جلوی یک انسان روزه دار تو این گرما، خوردن آب خنک عین نامردی است :)
6)نه اصلا مهم نیست 
خب این ج
با نامه ی تغییر خوابگاهم موافقت شد 
و کلا ساختمون خوابگاه تغییر میکنه و میرم ی خوابگاه بهتره 
خیلی احتمالش کم بود این خوابگاه بهم بدن ولی خوب ی بارم شانس در خونمون زد 
ولی. .. 
با عشق جدید میم هم خوابگاهی میشم
خدا؟ 
توام؟
من ب اندازه کافی اینو تو دانشکده میبینم اذیت میشم 
حالا دقیق باید بی افتم خوابگاه اون؟
نمیدونم واقعا حکمتت چیه؟ این که میخوای قوی تر شم ؟ بخدا ب اندازه کافی قوی شدم
این ک میخوای دق کنم همش؟
یا شایدم میخوای ی جور دیگ ورق برگرد
اگر کاری رو قبول می‌کنین به خودتون و انتخابتون احترام بذارین، به اون کار دل بدین، مسئولیت‌پذیر باشین و با شرایطش کنار بیاین؛
و اگر نمیتونین به کاری دل بدین و مسئولیتشو بپذیرین و با شرایطش کنار بیاین، قبولش نکنین!
لطفا لطفا لطفا!

+من از حجم طلبکاری مردم از انجام مشاغل و وظایفشون واقعاً بهت‌زده‌ام! :/
+مقابله با ظلم حرف دیگری است.لطفا با این قاطیش نکنین.
دوره روان شناسی من هم کم کم تموم شد
جلساتم کمتر شده و نسبت به گذشته خودم خیلی بهتر شدم
حتی نسبت به اطرافیانم...
البته هنوز جای کار دارم اما خب میتونم بگم سلامت روانی هم مهمه همونطور که سلامت جسمی مهمه
هنوز هم غمگین میشم. هنوز هم نسبت به خودم اعتماد به نفس ندارم. هنوز هم حس تنهایی گلومو چنگ میندازه ولی باهاشون کنار اومدم...
...............................................
بچه ها شده بی حوصله باشید؟ به همه چیز؟ حتی خودتون؟
شده سرد بشید؟
 
 چند وقت پیش به آقای ن. پیام دادم که داده‌های مربوط به ژن چند نفر رو برام بفرسته. در واقع پرسیدم «میشه برام بفرستید؟» و جواب این بود که «چطور؟» چون بالاخره شوخی که نیست! من ممکنه با داشتن اطلاعات مربوط به ژن چند نفر بمب اتم بسازم و حیات بشری رو به نابودی بکشونم!
اون قدر جوابش برام دور از انتظار بود که تا چند روز چت رو باز نکردم. بعد از چند روز هم باز کردم ولی چیزی نداشتم که بگم.
دیروز دوباره برگشتم سر همون کار و امروز دوباره بهش پیام دادم که لطفا
دوسم داره خیلی ...
وقتی امروز گفت خواستگار اومده برام و من گفتم جوابت چی بوده ،بعد چند دقیقه جواب داد ،تو این تایم واقعا پریشان شدم  ،من که هی اذیتش میکردم که زودتر ازدواج کن برو و کلی سر به سرش میزاشتم ولی فهمیدم یه حسی دارم بهش ...ولی 100 درصد مطمعن نیستم ،پس مثل قبل آرام میرم جلو ببینم چی پیش میاد.
تو این 6 ماه طوری تغیرر کرده که اصلا قابل تصور نیست اوون فرد 6 ماه قبل کجا و این کجا ،آدم جدید شده
نمی دونم چی منو دوست داره ،کلی خواستگار خوشتیپ و پولد
پارت۱
ناراحتم؟
اره
دلخورم؟
اره
دل گرفته ام؟
اره. حتی دل شکسته
چند میخری دل شکستمو؟
پارت ۲
استرس داری؟
نه
هیجان چی؟
ن
اصن حسی داری؟
ن
اصلا برات مهمه؟
ن!!
برام مهم نیست!

+ خدایا. وقتی تو منو میبینی، چه شکایتی کنم؟
وقتی حالمو میدونی، چی از حالم برات بگم؟
وقتی میدونی تو ذهنم تو قلبم چه خبره
وقتی میدونی ازت چه چیزایی میخوام
وقتی فقط و فقط تویی که میتونی منو به عرش یا فرش برسونی
وقتی قدرت مطلق عالم تویی
چه نیازی دارم ب کسی ک باهاش درد و دل کنم؟
چه نیاز
جدیدا با یکی دوست شدم. جذابه. دوستِ دوست که نه، آشنا بگم بهتره. بعد از صحبتهای مختلف موضوع به درس و کار رسید. میگم چه کار میکنی میگه از جیب بابام میخورم! میگم چی خوندی میگه دیپلم ردی هستم
هر جور برنداز کردم دیدم این طرز بیان و این نوع رفتار و این سلیقه در انخاب لباس به یک دیپلم ردی نمی خوره
فهمیدم سرکارم گذاشه و رفته تو فاز ظنز. این شد که چیزی نگفنم.
البته گفتم. اینو گفتم که فهم و شعور آدمها از زندگی و کار و دوستی مهمه نه مدرک
ولی پیداست که برام مدر
دیروز جلسه‌ی اول کلاس گیتار با عری بود. نمیدونم ممد بفهمه چه واکنشی نشون میده. شاید بهتر بود قبل از اینکه با پشمینه پوش و خط مشکی هماهنگ میکردم بهش میگفتم ولی خب اتفاقیه که افتاده. پریروز سر یه موضوع کوچیک واکنش بدی نشون داد. با گذشته‌ای که اتفاق افتاده حق داره به راحتی شک کنه ولی نه در مورد من اخه! تنها چیزی که برام مهمه اینه که خوب جدا شیم. چند سال دیگه که به روزای دانشگاه نگاه میکنه از یه نفر حس خوب بگیره. ترجیحا اون ادم من باشم :) حالا گذشته ا
سلام
لطفا خانم های شاغل و بقیه خانم های باتجربه پاسخ بدن.
من قبلا از شاغل شدنم هر وقت بیرون میرفتم  فقط ضد آفتاب، یا  گاهی ضد آفتاب پنکیک میزدم، بعد از یک چند ساعت خونه بودم یا اگر مدت طولانی بیرون بودیم جای رسمی نبود و میشد ضد آفتاب رو تجدید کرد. نمیخوام به هیچ عنوان از کرم پودرهای سنگین استفاده کنم چون سلامت پوستم برام مهمه و مثل قبل کرم پودر و وفونداسیون بذارم واسه مهمونی و عروسی .
اما سوالی که دارم اینه که من از صبح که میرم ضد آفتاب میزنم و
سلام
خالق مهربانم
نه سردار و هیچ کدام مجاهدان درگاهت هیچی احتیاجی  به نوشته های کپی یا گاها اشارات خودم ندارند...
خودم خیلی احتیاج دارم...
خدایا تو خالق و بسیار بسیار مهربان
لطفا کمک کن تا درست و اون طور مورد رضایت هست..گام بردارم و عمل کنم....
سخنی کوچک با سردار دلها
از موقع برام مهم شدی و فهمیدم یه گهور ناب هستی،دیدم و فهمیدم حواست به خیلی موارد هست...
به قول نه  از این ور بوم افتاده بودی و نه اون ور بوم...موقعیت سنجیده و آرام عمل میکردی...لطفا کمک
یه اقای محترم ایرانی هست،
که همین جا زندگی میکنه
زن و بچه ها داره
ادم خیلی دوست داشتنی سالم و خوبی به نظر میرسه
 
فقط من نمیفهمم چرا دوست نداره من با خانمش اشنا بشم!
 
به نظرم توی رابطه سالم و رابطه ای که ادمها به هم اعتماد دارن مرد تقریبا همه جهان رو به خانمش معرفی میکنه چون خانمش هم جزوی از وجودشه.
برام فقط عجیبه.
 
اختلاف سنی من و خودش و خانمش فکر کنم خیلی کم باشه. 
یعنی چند سال که هیچی نیست.
 
در کل برام عجیبه.
 
یعنی چطور ممکنه خانم یه همچین مر
سلام با یک دختر آشنا شدم و با خانواده رفتیم برایه ادامه کارها دختر 5 سال از من کوچک تر است من 23 سالمه و قد 140 سانتی متر هست که نزدیک 40 سانتیمتر من بلند ترم و شکل صورتی اش مادرم پسند نکرده ریز و کوچک است حالا مادرم مخالفت می کند می گوید خودت پشیمان می شوی در آینده من هم بخاطر اخلاق خیلی خوب و مهربانی زیاده که دختر دارد خیلی برام مهمه حالا دو دل ماندم یکی دخترخاله هام دید ما رو باهم گفت که من خیلی سر تر هستم ازش خانواده اش اصلا سخت گیر نیستن و با همه
چقدر چقدر به خودم سخت میگیرم سر موضوعات الکی
چقدر نظرات آدما و رفتارشون برام مهمه
چقدر از اونایی که دوستشون دارم توقع دارم
چقدر منتظر آدمام
چقدر به خودم سخت میگیرم
چقدر گریه میکنم
چقدر دل بابا و مامان مهربون و نگرانم رو خون میکنم الکی
چقدر تو این زندگی اذیتم
چقدر یادم رفته لذت بردن رو
 
چقدر خوب بلدم خودم رو ناراحت کنم،الکی،الکی!
میگن زمان خیلی چیزها رو حل می‌کنه. راست هم میگن. خیلی غم‌ها با گذر زمان فراموش میشه، خیلی دلخوری‌ها با گذر زمان رفع میشه، خیلی از روابط با گذر زمان تغییر می‌کنه و ...
شاید فراموش شدن یه غم مثل غم از دست دادن یه عزیز که هیچ کاری نمیشه براش کرد، اتفاق مثبتی باشه... یا از بین رفتن یه دلخوری الکی مثل اختلاف‌های خانوادگی عجیب و غریب... اما در کل وقتی به این موضوع فکر می‌کنم که زمان چقدر می‌تونه رو مسائل مختلف تاثیرگذار باشه، غصه‌م می‌گیره. در واقع
دنیا جای بدیه ولی ارزش جنگیدن داره:)
گام قبلی
این یکی رو خودتون گوش کنید لطفا، من از عهده گفتنش برنمیام. تمامش یک شعره از احمد شاملوی معرکه. خیلی مهمه که خوب خوب بشنویدش:))
+ صوت پادکست از کانال تلگرام دکتر مجتبی شکوری
 
پ.ن: آفرین زهرا مقاومت کن. فقط یکی دیگه مونده! :] 
با شنیدن این دختر و پسر یاد یه جمله ای افتادم که خیلی وقت پیش 
 
شنیده بودم °°°بهترین،بیرونیه و مناسب،درونی °°°
 
°°°کسی دنبال بهترین میره که نمیدونه مناسب چیه°°°
 
لطفا نظر بدین درباره دوستامون
 
توهین پاک میشه لطفا ازش استفاده نکنین لطفا لطفا و لطفا
لینک دانلود از آپارات
http://aparat.com/v/girfw
لینک دانلود از بیان
عنوان: تتلو ایدزحجم: 22.5 مگابایت 
 
وقتی یک وبلاگی رو دنبال میکنی،یعنی میخونیش...خواهشا اینجا رو اینستا نکنید.اینجا شاید برای بعضیا حکم اینستا رو گرفته و دنبال فالو بک هستن...شاید تعداد فالوراشون مهم باشه.اما اینجا.توی این وبلاگ؛برای من تعداد خواننده هامه که مهمه...وقتیN نفر دنبالم میکنن،برام مهمه که تمام اون Nنفر نوشته هام رو بخونن.چون جدی جدی تصمیم گرفتم برای نوشتن،بهم کمک کنن برای بهتر شدن.پس خواااهشا دل این من رو الکی خوش نکنید.نمیخونید؟دنبال نکنید.اگه فقط  یک نفر هم نوشته
غیبت هم خیلی مهم شده.
خیلی مبتلا به هستم.
نه اینکه خودم غیبت کنم ولی خیلی در معرض فضای غیبتی قرار میگیرم و این وسط شاید خودمم چیزی بگم که نباید.
باید یه جوری جلوشو بگیرم.
الحمدلله کنجکاوی‌هام کم شده. برام مهم نیست بین آدمها چه اتفاقاتی میفته.
پیگیر نیستم که کی چی گفت و چه کرد و چه شنید.
باید رو خودم کار کنم برای روشهای فرار از فضای غیبت.
این خیلی مهمه.
شاید مهمتر از خودِ غیبت نکردن حتی!
+ سه تا خوندم. الحمدلله.
نباید اینطوری بگم ولی میگم به جهنم،کود طبیعی تو این کار گروهی واقعا!!یعنی دو هفته تمامه برای من بدبخت اعصاب نزاشتن باشه بابا فهمیدیم یه کارو نمیتونید درست انجام بدید،مسائلو قاطی میکنید و از هر جا شاکی اید سر هم گروهتون خالی میکنید میخواید بیشتر از این جنبه های زیبای شخصیتیتونو نشونم ندید؟بخاطر از بین رفتن ظاهر شما نمیگما واقعا الان اعصاب خودم برام مهمه که داره منفجر میشه،آره خودخواهی رو از خودتون یاد گرفتم:)
ما همیشه عادت کرده ایم چانه بزنیم
قطعا تخفیف گرفتن در هنگام خرید خوب است و شیرینی خرید است ولی وقتی از یک دستفروش خرید می کنیم لطفا خیلی خسیس نباشیم.
فردی که در حال فروش البسه و یا هر چیز دیگری در کنار خیابان است واقعا محتاج است. لطفا از ایشان تخفیف نگیرید
همان کمکی که همه ما در حد توان به افراد مختلف می کنیم را می توانیم به این دستفروش ها کنیم.
 
لطفا در خرید از دستفروش ها خسیس نباشیم
 
میخوام برای یادگیری بهتر پایان هر پروژه ای که کار میکنیم یک تمرینی هم درنظر داشته باشم.لطفا کمک کنین و در قسمت نظرات همین پست بهم بگین که بعد از اینکه تمرین رو بهتون گفتم چطوری تمرینا رو ازتون تحویل بگیرم تا نقاط ضعف و قوتتون رو بهتون بگم؟!
لطفا نظراتتون رو بهم بگین.خیلی ممنون.
- نگو نامرد.. نگو.. تو پشت منی تو کوه منی با تو زنده شدم، حرفای نیشدار همه رو به جون میخرم فقط تو کنارم باش، محسن این همه زجر کشیدیم تا به اینجا برسیم، دانشگاهت برام خیلی مهمه این همه بهت سخت گرفتم تادیگه طعم این بدبختی رو نچشی.
- ببینم آب دماغت رو که با لباس من پاک نکردی؟
  
باخنده‌ی ثابت روی لبم بهش خیره شدم:
-خیلی لوسی محسن، منو این کارا؟!
محسن بلند خندید وچشمکی زد:
-می‌خوام همیشه این‌طوری لبت رو خندون ببینم.
#کپی‌ممنوع⛔️
مشاهده مطلب در کانا
بچه ای که زیاد کتک میخوره نسبت به کتک خوردن بی تفاوت میشه به جایی میرسه که وقتی کتکش میزنند میخنده
حس من الان نسبت به امتحان مثل حس یه بچه زیاد کتک خوردست از بس تو این سالها انواع و اقسام امتحانات رو دادم الان با اینکه امتحان جامع دارم و باید امتحان زبان بدم تا بتونم امتحان جامع رو بدم بی خیاال شدم نه استرس دارم نه درس میخونم نه برام مهمه بی خیاااال 
پ ن جالبه خدا نمیذاره بفهمی که داره ازت امتحان میگیره از قبلشم خبر نداری  که قراره اینجا امتحا
دوستای خوب، میشه چند تا نکته بگم در مورد اینستاگرامم.
در مورد پیج شخصیم:
 
لطفا اگه از وبلاگ منو میشناسید، و فالو می کنید و من قبول نمی کنم، راهش هی دوباره و سه باره و چهار باره فالو کردن نیست، راه ساده ترش معرفی خودتون به صورت یک پیغامه که بعد احتمال بیشتری وجود داره من قبول کنم.
 
لطفا اگه یک بار منو آنفالو می کنید، دیگه تصمیم نهایی باشه، وقتی هفته ی بعد و یا سه هفته بعد، باز میاید فالو می کنید و دوباره آنفالو، برام ناراحت کننده ست. (اینو وقتی
خب بهتره از دیروز بگم، طبق عادت شب قبل خواب گوشی روی حالت پروازِ و وقتی بیدار میشم اول گوشیمو از حالت پرواز خارج میکنم.
به محض خارج کردنش پیامک واریز بانک اومد برام و خب وقتی صبح شنبه اینجوری شروع بشه رویاییه!
من برام مهمه که حسابام پر باشه و در حد نیازم بتونم استفاده کنم، آدم مادی ای نیستم اما در اولویت دوم زندگیم مادیات هستن، هیچوقت نقش مهم پول رو نمیشه توی زندگی نادیده گرفت، اگر نباشه همه چی سخت و خسته کننده میشه، اینو از صفحه حوادث روزنام
من به وبسایت های خیلی از طراحان معروف سایتها در ایران سر زدم
یه سوال برام پیش اومدچرا اونا که ادعا میکنن طراحی وبشون خوبه چرا وب سایت خودشون انقدر ساده و داغون به نظر میرسه؟
 
لطفا اگه کسی چیزی راجع به این موضوع میدونه بهم توضیح بده
 
 
 
به مها گفتم میترسم کنکورای سال پیش رو پیرینت بگیرم ببینم هیچی بلد نیستم. :( گفت اتفاقا باید پیرینت بگیری ببینی بلد نیستی چجوری باید بخونی. احساس میکنم دیر شده اما این فقط یه حس مزخرفه. ولی واقعا حس میکنم بلد نیستم یعنی کلی میدونم جریان چیه ها ولی جزیی نه. شاید باید کتابامو چند بار چند بار بخونم. به هر حال نمیدونم ولی میرم فعلا مال ۹۸ رو پیرینت میگیرم پنج ماه بیشتر وقت ندارم بعد تا ساعت نه میخوابم. اخه دختر جان نمیبینی هیچی نمیدونی بلد نیستی بعد
ما یه مشکل خیلی بزرگ داریم!!! جون هر کی دوس داری بذار توی سایت به آرمی ها بگو هشتگ ترند کنن! حتما فهمیدین تهیونگ از بعد مرگ مادربزرگش مثل قبل نیست و اون یه سال اول عادی بوده ولی بعد از اون نباید یکم بهتر بشه حالش؟ ما میبینیم که روز به روز لبخند از روی لباش محوتر میشه... با هیت هایی که توییتر با اکانت فیک آرمی میذارن(که هیترن) و یه سری سولو استنا که از گروه بیرونش میکنن احتمالا بدجور شکسته شده و میدونم همه اعضا اینو تجربه کردن ولی تهیونگ واقعا ضعیف
حدود ۲۰ روز دیگ مونده و واقعن تنبلی بسه دیگ:)) میخام کل وجودمو بزارم براش. میخام اگ خسته شدم هم اهمیت ندم و ادامه بدم. کلی چیز میخام و کلی کار باید بکنم ولی وقتی ب عمل میرسه چی میشه؟هیچکی جز خود خدا نمیتونه کمکم بکنه. کاش پشتم باشه. کاش جواب ی سری کارای بدم رو تو این قضیه نده بهم. کاش خعلی بیشتر از همیشه باهام مهربون باشه. و واقعن همه چیز دست خودشه. اگ اون بخاد بدون خوندن رتبه یک میشی و با کشتن خودت ۵۰۰۰۰! کاش خیر تو چیزی باشه ک دوست داریم.
دیروز ک از
همه چی به کنار! این یکی کارموجور کن اقلن
عاخه فقط درد ومرض بقیه مهمه؟!
هیچ راه دیگه ای نبود؟!
پس من چی؟!
همش بگم نه اون اوضاعش بدتربود!
حال من نه برای هیچکس مهمه نه تو؟
دلت خنک شد شکستم؟
دلت خنک شد زمین خوردنمو میبینی؟
حالم بده دلت آرومه خدا؟
آره حتما.
دو بار کنکور سراسری رو تجربه کردم... 
یک بار ارشد...
یک بار هم شب دفاع از پایان نامه ام که دست کم از شب کنکور نداشت. 
امشب مسجد ابوالفضل مخصوص کنکوری هاست. فقط دیدن داره و صفا داره اونجا. امشب صفاش چند برابره... کاش میشد برم برا همشون دعا کنم. :)
+ بیایید امشب و فردا شب برای کنکوری ها دعا کنیم. لطفا... لطفا.. لطفا... :)
+ همه کنکوری ها موفق میشن . من مطمئنم. :)
ما یه مشکل خیلی بزرگ داریم!!! جون هر کی دوس داری بذار توی سایت به آرمی ها بگو هشتگ ترند کنن! حتما فهمیدین تهیونگ از بعد مرگ مادربزرگش مثل قبل نیست و اون یه سال اول عادی بوده ولی بعد از اون نباید یکم بهتر بشه حالش؟ ما میبینیم که روز به روز لبخند از روی لباش محوتر میشه... با هیت هایی که توییتر با اکانت فیک آرمی میذارن(که هیترن) و یه سری سولو استنا که از گروه بیرونش میکنن احتمالا بدجور شکسته شده و میدونم همه اعضا اینو تجربه کردن ولی تهیونگ واقعا ضعیف
ساعت رو نگاه می کنم، عقربه داره هشت رو نشون میده، من نیم ساعت دیگه جلسه ی مشاوره دارم، نگاهم رو زیر پتو می برم و پتو رو میارم بالاتر، به خودم میگم که تو می خوای بری بشینی یه ساعت حرف بزنی که حالت خوب شه؟ من یه پیشنهاد دیگه دارم، از خوابت نزن و دوساعت بخواب ... 
حس آدمایی که شکست عشقی خوردن رو ندارم خدایی، حس افسردگی ناشی از ظلم و تحقیر شدن رو دارم. خیلی مهمه که انسانیت کسی رو زیر سوال نبری، خیلی مهمه که در پرسش محترمانه پاسخی مبهم و غیر اخلاقی ندی
بزرگواری که گاهی نوشته های منو کپی می کردید؛خیلی برام سوال شد یهو چرا از رو صفحه رادار محو شدید. لطفا در صورت صلاحدید، پاسخگو باشید.
 
(خودمانی نوشت:من هشتاد درصد سوالای بی جوابم به صفحه رادار و متعلقاتش بر می گرده. چون آدمیزاد بی بال، فقط به قید خلبانی می‌تونه پرواز کنه.)
راستش نمیدونم دوستم داره یا نه، خیلی درگیرش شدم، باید بگم که دوسش دارم و در واقع اینکه بفهمم اونم دوستم داره برام مهمه واقعا، همه چی از چشم تو چشم شدنی شروع شد که دو دقیقه طول کشید، یعنی نه مثل سریال ها. 
داشتم در رابطه با موضوعی بهش توضیح میدادم و به صورت اتفاقی دو دقیقه ی تمام به چشم هاش خیره بودم، و از همون جا ازش خوشم اومد. شاید مثل بچه های نوجوون به نظر برسه اما نمیدونم منی که دهه هفتادی هستم چرا این طوری عاشق شدم؟
پسر مغروری هستش، با ا
از آخرین باری که اینجا مینویسم خیلی میگذره.. واو.. عملا فراموش کرده بودم اینجا رو.. ترم پیش یک درس دیگه هم افتادم.. الان هم که تابستونه و من یکمی درس خوندم فقط یکم البته، تفریح خاصی هم نداشتم کلاس شنا رفتم که اون هم چالش بزرگی بود واسم دیگه اینکه خبری از اون شکی که قبلا به احساسم داشتم نیست الان میدونم که واقعا عاشق "ع" ام و "ا" حتی به زور جایگاه دوست رو داره تو زندگیم. الان فهمیدم که واقعا کی و چی برام مهمه. از "ع" دورم و دوری داره اذیتم میکنه.بشه که
قید دوستی هایی که حالت رو بد میکنن رو باید بزنی..
جمله ی زیبا و سنگینیه.
از دوستی با ف لذت میبردم،اما تحمل ف۲ برام سخته.رابطه ی ما سه نفره شکل گرفته!و انگار سه نفره معنا پیدا میکنه!اعتقادات،رفتار و عقایدش اصلا اونی نیست که با من مچ بشه!
با اینکه برام سخته،اما،قیدش رو زدم!قید هر دوشون رو با هم.
پ.ن:سخته برام.
آفتابگردون هارو توی گلدون روی میز مرتب کردم و خودم رو پرت کردم رو کاناپه بغض داشت خفم میکرد و من قلبم شکسته بود تا دیروز تقلای بیهوده ای داشتم تا همه چیز رو درجای درست خودش قرار بدم و تلاش میکردم تا جایگاه خودم رو پیدا کنم ولی از همون دیروز دیگه برام مهم نیست چه اتفاقی می افته دیگه برام مهم نیست دیگه برام مهم نیست دیگه برام مهم نیست 
و فقط امیدوارم دیگه فردایی درکار نباشه تا بلند شم .
مطلبی رو چند روز پیش پست کردم و به واسطه عذاب وجدان لحظه ای پاکش کردم. جالب اینکه تو همون لحظه کوتاه یه نفر لایکش کرد. اما سیر اتفاقات این چند وقت باعث شد بفهمم عذاب وجدانم بی دلیل نیست و کاملن حق دارم که همچین چیزی رو حس کنم. اینکه مدتی میشه به طرز عجیبی به ناراحتی و اندوه دیگران اهمیت نمیدم و بعد ازینهمه، حتا نمیتونم وانمود کنم برام مهمه. تو پست قبلی نوشته بودم اگه سمانه چهار پنج سال پیش بود، باید به این حالت بی حسی و خودخواهی که الان دارم افت
سلام :)
خب.........امممممم........می خواستم خداحافظی کنم.این وبلاگ به زودی حذف خواهد شد.می دونید چیه،به این نتیجه رسیدم که من نباید قبل از موفقیت و قبول شدن در کنکور پزشکی وبلاگ می ساختم.البته این حسن رو داشت که دوست های عزیز و مهربونی مثل شما پیدا کردم. :)
اول می خواستم نظرات این مطلب رو ببندم ولی گفتم شاید حرفی یا سخنی داشته باشید. :)
خواهشا و لطفا نخواهید که این وبلاگ رو حذف نکنم.خواهشا و لطفا.
از همه تون ممنونم که تا الان همراه من بودید و به من روحیه و
این پاییز برام مثل یک چشم به هم زدن گذشت.
 
خوشحالم انقدر درگیر کارای مختلف بودم که وقت نکردم اصلا به چیزای دیگه فکر کنم و افسرده شم.
همش در حال تقلا بودم. تقلا برای تافل، برای اینترنشیپ، برای اپلای و ایمیل و  GRE و اینجور داستان‌ها. کار و دانشگاه هم که عضو ثابت بوده این مدت.
 
فارغ از اینکه نتیجه اش آخر چی میشه من خوشحالم که انقدر خوش گذشت این مدت. امیدوارم در ادامه هم سرم همینقدر شلوغ باشه.
یک چیزی که خیلی مهمه اینه که دارم یاد میگیرم چطور وقتی م
امروزم شروع شد روز اول رژیم و ورزشیِ من.تاریخشو یادم باشه چون قراره تغییر بزرگی کنم چه ظاهری چه باطنی!  البته جدا از این تصمیمم این شده توی کار کردنم هم ببینم اگه جا نزنم چی میشه. با این که هنوز درگیر یسری مسائلم مثل پر خوابی. ولی ولی با تمام اینها میخوام همونقدر که برام میمونه رو تمام و کمال باشم. زندگی کنم به معنای واقعی کلمه. و زندگی من همینهاست. ما بر اساس کار هایی که انجام میدیم شخصیتمون شکل میگیره و بعد شناخته میشه. پس همیشه باید افعالمون
من برای ازدواجم به زیبایی اهمیت نمیدم، فقط در این حد که ازش بدم نیاد، یا اینکه به پول پدرش و شغل پدرش هم اهمیت نمیدم، همین که حلال باشه کافیه، ولی خوب چیزهای دیگه برام مهمه، اما این جور چیزها رو سخت میشه از رو ظاهر تشخیص داد.
مثلا شما میتونی زیبایی و ثروت یه پدر رو از روی ظاهر و زندگی دختر تشخیص بدی، اما هوش و شعورش رو چطوری میتونی متوجه بشی؟، کسی که اونم براش ظاهر مهم نباشه، اما مثلا تحصیلات مهم باشه، اهل فیلم و سینما و مدل نباشه، ولی دنبال ع
کارنامه ی اعمالم رسید، و من نفر اول کلاس شدم! (۱۹/۸۶) درست حسم رو نمیفهمم. نمیدونم باید خوشحال باشم یا.. این روز ها بیشتر از هروقت دیگه ای به هدف کارهام نگاه میکنم. دائم از خودم میپرسم فلان کار رو برای چی انجام میدم؟ هدفم چیه؟ هدف من از درس خوندن و نفر اول شدن چیه؟برنامه ی درس خوندنم مرتب نبود و حتی فکر میکردم معدلم ۱۸ میشه. توی فرجه ی امتحاناتم روزانه سه تا درس میخوندم. یک درس امتحان مدرسه، دو درس آزمون حوزه، و بین امتحانات ترم و مطالعه ی حوزه یک
احتمالا این اخرین پستی باشه که توسال 97می نویسم..
هفته و دهه تولدم به بهترین شکل سپری شد و خیلی ها برام تولد گرفتن و بهم تبریک گفتن و از همه مهتر اونی بود که به بهترین اتفاق رو برام رقم زد و یک تولد به یاد ماندنی برام گرفت..
28 سالگی رو شروع کردم با یک حس خوب و امیدوارم که اتفاقات خوبی هم برام توی این سال رقم بخوره..
رابطه ما از همیشه بهتره و روزای خوبی رو باهم سپری میکنیم و این خیلی برای من روحیه بخشه
فردا باهم قرار ناهار داریم که خیلی مشتاقشم!
در کل
هوالرئوف الرحیم
والا ما طبق قوانین مراوده، با کسی که باهامون دعوا کرده، دری وری گفته، اذیتمون کرده، یه جور دیگه برخورد می کنیم. حاضر هم نیستیم که میانجی گری ای بشه. مخصوصا تو مسائل مهم. اونم داغ داغ. تو واتساپ و تلگرامم پیام بده، بازش نمی کنیم که seen نشه که خیال برش داره برامون مهمه.
شنزو آبه که اومد، پیام اون مردک رفت و رفت و به ما تحتش رسید و پیغامی نگفت و پیغامی برد. بعد قطری که هیچ ابراز تاسفی نکرده و چند خبر هم خوندیم که پهباد ازین کشور بلند
سوم ابتدایی که بودم مامانم یه دوچرخه دست دوم سبز رنگ برام خرید چون قدم کوتاه بود تا پنجم ابتدایی برام بزرگ بود 
تازه ترمزاشم کارنمیکرد واسه همین همیشه پاهام زخم وزیلی بود
ولی رفیق بود برام تاچندسال وجب به وجب کوچه ها و خیابونارو باهم میرفتیم 
دوم راهنمایی که شدم اوراق شده بود فرمونش کج شده بود چرخاش تاب برداشته بودن
ولی میشد دستی بهش بکشی واستفاده کنی 
رفت ته انباری ...

ادامه مطلب
میدونی ترس باعث میشه کند بشی و نتونی ادامه بدی. راکد بشی و حرکن نکنی یا فقط درجا بزنی. ترس خودش ترسناک برای من. توی درس خوندن تصمیم گرفتم تا شجاع باشم. شجاع باشمو انجامش بدم نه این که از ترسم دست نگه دارمو مدام وقتمو هدر بدم و فکر کنم حالا اگه نشه چی میشه و بترسمو یه گوشه کز کنم یا های های براش گریه کنمو اشک بریزم. 
امروز اولین روز اجرای برنامم بود و هست. خواب موندم اگه صادقانه بگم . اما جا نزدم. امیدوارم برسم کتابمو بخونم حدود صدوهفت صفحه سهمیه ا
امشب مدام دچار حمه عصبی شدم، خاله کنارم نشسته بود و مدام ذکر میگفت، وسط حمله خندم گرفته بود :))
میدونی خدا، از روزی ک گفتم راضیم به هر چی که برام بخوای، از همون روز آرومم، قوی ام، تو به من قدرت دادی، مهم نیست چقدر درد میکشم، مهم نیست چقدر اذیت میشم، مهم قدرت منه که شکست ناپذیره، تو کاری کردی بتونم تو اوج سختی بخندم، تو کاری کردی شاد باشم، امیدوار باشم، اینا چیزای کوچیکی نیستن،ازت ممنونم، درسته سلامتی خیلی مهمه ولی من راضیم، من بخاطر همه چیز را
همیشه مطابق سنت و رسوم قبلی ، نزدیکهای عید به اقشار ضعیف کمک کرده ایم. امسال فراموش نکنید! این اقشار ضعیف امسال خیلی ضعیفتر شده اند و نیاز شدیدتر و بیشتری به ما دارند.
لطفا هر طور که می توانید به سایرین کمک کنید.
لطفا بدانیم و باور کنیم که ما انسان های مهربانی هستیم و به هیچ وجه بقیه را فراموش نمی کنیم.
 
لطفا ضعفا را خصوصا در این شرایط سخت فراموش نکنید
اطرافم خالیه خیلی خالی،امشب شنیدم یکی از نزدیکان تخصص رادیولوژی قبول شده،دانشگاهی که من دوست دارم اگه بشه عمومی رو اون‌جا بخونم.
خدایا صدای این بنده کوچولوت رو می‌شنوی؟اون‌جا هم نشد نشد!نهایتا دوره‌ی بعدش رو اون‌جا قبول می‌شم ولی لطفا  رشته‌ی مورد علاقه‌م بشه.دیگه نمی‌خوام بشینم فکر بد کنم!اصلا چرا نباید بشه؟!خیلی خب لورا تا این‌جارو درس خوندی بقیه‌ش رو کم نیار.دقیقا همین چند روز مهمه کم‌ نیار و به کم قانع نشو.
یکم دیگه مونده :) به ا
مقدمه:
سلام،همون طور که گفتم در امتحانات ترم یکم شکست خوردم الان بیش از حد شکست روحی خوردم و اصلا دیگه دستم سمت کتابا نمیره؛شماهم تا حالا اینجوری بودید؟
اگه بودید و توانسته اید که اون رو حل کنید لطفا من رو هم راهنمایی کنید الان وضعم بد جوری خرابه. لطفا سریع تر سریع تر از طریق نظرات یا نظر خصوصی یا از طریق ارتباط با ما در قسمت بالا ی سایت،منو سایت
امروز یکی به خاطر رفتن یکی‌از مهم ترین ادماش ناراحت بود. من میتونستم ارزش اون ادم براش رو تا حدی تصور کنم و میدونستم این ارزش فرا تر از تصور من بود و هست.برگشتم به گذشته؛زمانی که از دست دادن ادما برام درد داشت زمانی که برا رفتنشون گریه میکردم زمانی که اخرین سلاحم برا نگه‌داشتنشون ' لطفا نرو ' بود. نمیدونم چقد از اون موقع گذشته ولی به نظر زیاد میاد دیگه مزه ی اون احساساتو یادم نمیاد. همشون دادن تبدیل میشن به یه سری جزوه که عملا به دردم نمیخو
سلام
شما با توجه به تجربیاتی که دارین چه مهارت هایی رو خیلی مهم میدونید که حتما لازمه یک نفر در طول زندگیش یاد بگیره؟، حالا در هر زمینه ای.
مثلا مهارت های روابط اجتماعی، کسب و کار، شغلی، مهارت های لازم برای تشکیل زندگی مشترک و ازدواج، مهارت های تحصیلی و هنری و ... .
در هر سنی که هستید اگر به عقب بر می گشتید چه چیزهایی رو به عنوان مهارت سعی میکردید یاد بگیرید یا همین الان تلاش میکنید برای یادگیریش؟
اگر مایل بودید دلیلش رو هم ذکر کنید، و لطفا بفر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها